نتایج جستجو برای عبارت :

دلآرام

((به نام خداوند مهربان))
 
سرباز که نه عمریست که سربار توام ؛ می دانم...
در بند و گرفتار توام می دانم.
می چرخم و می گردم و می جویمت ؛ اما...
اندر خم یک کوچه ی دیدار توام!
می دانم...
یک بار نشد تا بشود این دل رام ؛
من عاشق و دیوانه و بیمار توام می دانم!
نه... جز تو کسی نیست پناهم باشد.
بر زخم دلم ، جز تو که مرهم باشد؟
من واله و حیران توام می دانی!
یک عمر پریشان توام می دانی!
دستی بکش از مهر به روی سر من ؛
من دست به دامان دعاهای توام می دانی!
یک سوره بخوان تا کمی
 
تا به حال طعم بی‌خیالی را چشیده‌ای ؟!ملس است و دلچسب !چقدر مینشیند به جانت و دلآرام و دلشاد .از تمام اتفاقات اطرافت لذت میبریبی‌خیال باش جانم نگذار رد پای خاطرات روحت را لگد مال کند .بگذر از تمام تلخ کامی‌های روزگارلبخند بزن عمیق نفس بکشو جان ببخش به تمام لحظه‌های بی جانتبی‌خیال باش جانم ...
رمان زیبا و واقعی دلارام من.
نویسنده: فاطمه شکیبا (فرات).
ژانر: اجتماعی.
خلاصه: حوراء دختری است در خانواده‌ای ثروتمند اصفهانی؛ اما با بقیه خانواده‌اش فرق دارد؛ تفاوت حوراء، شاید به نظر دیگران عجیب بیاید اما او عاشق این تفاوت است. تفاوتی که در آخر، او را به دلارام می‌رساند.
پدر حوراء سال‌هاست از دنیا رفته و چیز زیادی درباره پدرش نمی‌داند، گرچه ناپدری‌اش هرچه خواسته دراختیارش گذاشته؛ حوراءِ نوزده ساله به دنبال خود، خانواده و دلارام حقیقی
از در و دیوار سیاهی میبارید و دقیقا در همان ثانیه ای بودم که چاوشی میگفت: ""بباف "دار"م را و روزگارم را...سیاه کن انگاه مرا بکش بالا...چنان که......."" نمیدانم به پاداش کدامین کار از قعر دریا مرا بالاکشیدی...اما فکر کنم،تو نیز عاشق شده ای...با اینکه هوای اینجا به من نمیسازد اما دل کندنی نیست..قلبم میتپد به یاد ثانیه به ثانیه اش...و لبخند پاک نشدنی روی لب هایت به ناگاه طعم گیلاس رسیده ای را میگیرد که گوشواره گوش های تو میشوند تا پشت موهای بلندت پنهان شوند
از در و دیوار سیاهی میبارید و دقیقا در همان ثانیه ای بودم که چاوشی میگفت: ""بباف "دار"م را و روزگارم را...سیاه کن انگاه مرا بکش بالا...چنان که......."" نمیدانم به پاداش کدامین کار از قعر دریا مرا بالاکشیدی...اما فکر کنم،تو نیز عاشق شده ای...با اینکه هوای اینجا به من نمیسازد اما دل کندنی نیست..قلبم میتپد به یاد ثانیه به ثانیه اش...و لبخند پاک نشدنی روی لب هایت به ناگاه طعم گیلاس رسیده ای را میگیرد که گوشواره گوش های تو میشوند تا پشت موهای بلندت پنهان شوند
مشاورهٔ تربیتی
پاسخ استاد علی‌اکبر مظاهری به مادری حیرانپرسش:مادر جوانی هستم. در تربیت پسرم با مسئلهٔ تاسف‌باری مواجه شده‌ام. به خاطر این مسئله، بسیار نگران و غمگینم و برایش اشک می‌ریزم.پسر ٨ ساله‌ام از حدود ٢ سال پیش تاکنون چندین بار از کیف من دزدی کرده است. به‌تازگی متوجه شده‌ام که از جیب پدرش نیز پول‌ برمی‌دارد. از همان اوایل که متوجه دزدی‌اش شدم، به‌شدت تنبیه‌اش کردم، اما الان به این نتیجه رسیده‌ام که تنبیه سودی ندارد. درمانده
مشاورهٔ تربیتیپاسخ استاد علی‌اکبر مظاهری به مادری حیران
پرسش:مادر جوانی هستم. در تربیت پسرم با مسئلهٔ تاسف‌باری مواجه شده‌ام. به خاطر این مسئله، بسیار نگران و غمگینم و برایش اشک می‌ریزم.پسر ٨ ساله‌ام از حدود ٢ سال پیش تاکنون چندین بار از کیف من دزدی کرده است. به‌تازگی متوجه شده‌ام که از جیب پدرش نیز پول‌ برمی‌دارد.از همان اوایل که متوجه دزدی‌اش شدم، به‌شدت تنبیه‌اش کردم، اما الان به این نتیجه رسیده‌ام که تنبیه سودی ندارد.درمانده و
اوایل آبان به کار فکر می‌کردم، مثل همیشه، مثل همین الان. به اینکه تو شهر خودمون باشم یا برم تهران، مثل همیشه، مثل همین الان. من معمولاً زیاد فکر میکنم. من دو تا روش برای فکر کردن دارم:
فکر کردن در حال راه رفتن
فکر کردن با نوشتن و خط‌خطی کردن
معمولاً به خودم میگم ببین چه راه‌هایی داری بعد یکی‌یکی بررسی‌شون کن. مثلاً برای کار میگم ببین خب چه راه‌هایی داری. میگم خب اینجا و اونجا. میگم خب اینجا چه کارهایی هست. شیپور رو باز میکنم میگم، کاشی‌کاری
اوایل آبان به کار فکر می‌کردم، مثل همیشه، مثل همین الان. به اینکه تو شهر خودمون باشم یا برم تهران، مثل همیشه، مثل همین الان. من معمولاً زیاد فکر میکنم. من دو تا روش برای فکر کردن دارم:
فکر کردن در حال راه رفتن
فکر کردن با نوشتن و خط‌خطی کردن
معمولاً به خودم میگم ببین چه راه‌هایی داری بعد یکی‌یکی بررسی‌شون کن. مثلاً برای کار میگم ببین خب چه راه‌هایی داری. میگم خب اینجا و اونجا. میگم خب اینجا چه کارهایی هست. شیپور رو باز میکنم میگم، کاشی‌کاری

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

samad1001.com مراحل ثبت شرکت